من و "اون" با هم زندگی می کنیم.

یه روز شیطان رجیم اومد تو خونه ی من. "اون" و بغل کرده بود و می بوسید. و بعد به من یه چشمک زد.

حالا "اون" خدا رو بیرون کرده.

من دوست دارم از این جا برم بیرون. برم دنبال خدا. اما خودم رو هم گم کردم. وحشتناکه

این جا خوبه. من به این جا عادت کردم. به دیوارهاش. به پنجره هایی که با دیوارها هیچ فرقی نمی کنن! به بریدن دستم عادت کردم. به سوزوندن دستام. به همه چی عادت کردم. حتی به اسم غذا! غذا! غذا!

اما..........

خدا!

خدا!

خدا...

هیچی برام باورکردنی تر از این نیست که "اون" هیچ وقت نمی تونه خدا رو به این جا برگردونه.

تو این خونه هر روز ... هر شب... یه کسی هست

یه کسی که من خودم دیدم "اون" و بغل کرده بود و می بوسید...

شب بخیر

عروس مرده داره دنبال یه کسی می گرده

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
خودم دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 ب.ظ

به درک

به درک که به درک!

علیرضا دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:46 ب.ظ http://champions.blogsky.com

سلام

[ بدون نام ] دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ب.ظ

salam.
moshkelati ke mesle ye javooneye koochooloo roshd mikonan wa hameye zendegi ro por mikonan nemigzaran kasi dige zendegi kone.
mesle sayareye shahryar koochik khodemoon. mage na?
khoda be jaee naiomade ke az unja bere.khoda toee manam ghalbemoone oon eshghe tu tanete
in id mane doost dashti sohbat mikonim
b3dayeb3da
wagarna wasat arezoohaye khub daram

زی زی گولو جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:48 ب.ظ http://zizigoloasopas.persianblog.com

اول سلام
دوم مطلبی که اینجا گذاشتم واسم ایمیل اومده بود منم خوشم اومد گذاشتم اینجا
سوم هیچ وقت راجع به چیزی که مالکش نیستی نظر نده
چهارم اصلا دلم خواست مگه فضولی
پنجم شوخی کردم

به درک!

والعصر جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:51 ب.ظ http://valaasr.persianblog.com

با سلام فکر می کنم مهمتر از وزن شعر ا محتواشون که شما اصلا متوجه نشدید

وزن و محتوا هر دو تاشون مهمه!!!

نازنین شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ب.ظ

هیچ چیز هیچ چیز نمیتونست مثل حضور دوبارت اینجا منو خوشحال کنم اه باز به زر زر افتادم لعنت باز بیاد کیبوردو خشک کنم الان از سر کنکو اومدم و همه چی خیلی معمولی بود حالم بده.

نازنین دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:57 ق.ظ

خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هه.دارم تو لجن فرو میرم خدا کجا بود؟حالم بده خیلی خیلی خیلی.

نازی سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:51 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

کشیدم بیرون خودمو....اومدم بیرون....بهم زنگ بزن....هنوز باورم نمیشه که اومدم بیرون هنوز تنم بوشو میده اما اومدم بیرون معصوم من از بغل شیطان اومدم بیرون...نمیدونم چرا این روزها شیطان همرو میبوسه؟لبهام دیگه صورتی نیستن ....حالم بده...اما تمو م شد مگه نه؟حالا برگشته حالا اینجاست خدای من حالا اینجاست این گریه داره خفم میکنه حالم بده تو میفهمی مگه نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد