از این جا فرار کنین

چون من در حال انفجارم و مطمئن باشید که بعد از این انفجار هیچ کس از ترکش های اون در امان نمی مونه

فرار کنین

چون من می خوام که فرار کنین

چون من می خوام که کسی نباشه

چون از اولشم کسی نبود

جمعه ها زشته

جمعه ها نفرت انگیزه

دنیای قشنگ شما برای من نفرت انگیزه. آدمای خوب و قشنگ و کوفت و زهرمار شما برای من نفرت انگیزن

من آرزوی هیچ چیز قشنگی رو ندارم

من منتظر یک انفجارم

همین حالا این وبلاگ و ببند و برو سراغ وبلاگ های دیگه . یا اصلا برو هر کار لذت بخشی که دوس داری انجام بده. اما از یه انفجار نفرت انگیز فرار کن

چون این واسه تویی که تا حالا انفجار یه آدم خوشبخت رو ندیدی لازمه!

نظرات 18 + ارسال نظر
سپیده جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 ب.ظ http://www.khorshidblog.blogfa.com

سلام وبلاگت خوبه به وبلاگ منم سر بزن منتظرم راستی نظر یادت نره!!!!!!!!!
موفق باشی

[ بدون نام ] شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:28 ب.ظ

تو چرا انقدر خل و چلی؟ یا شایدم توی نوشته هات می خوای وانمود کنی که خل و چلی... بیچاره شوهرت!!!

نمی دونم چرا. نه وانمود نمی کنم. واقعا خل و چلم. راجع به شوهرم هم خب آره.. بیچاره ست!

سینوهه شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:04 ب.ظ http://atusinohe.blogsky.com

سلام دوست تازه آشتا وبا احساسم
نمیدونم اینا که گفتی ازروی شادی وشعفه یا غم و اندوه.بهرحال اگه خوبو روبراهی چه بهتر .اگه عکس اینه روبراه بشی .خوشحال یه دوست گله دیگه هم پیدا کردم.

ایام به کام

دوست من .شما می تونی جایزه نوبل آی کیو رو در هر سطحی که برگزار بشه برنده بشی.
واقعا چه جوری به این نتیجه رسیدی که این پست من می تونه از شدت شادی و شعف من باشه. خب واقعا حق داری . چون تصویری که براش انتخاب کردم هم نامناسبه و کاملا یه آدم پر از شادی و شعف رو نشون می ده.
در هر صورت.. خیلی باحالی

بی نشون یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:01 ب.ظ

از چی اینقدر عذاب میکشی دوست عزیز؟؟؟؟
اگه یکم فکر کنی میبینی زندگی اینقدرام سخت نیست!!!
پس سخت نگیر

اتفاقا چرا. زندگی بدون خدا از اون چیزی که تو بتونی فکرشو بکنی هم سخت تره.
اگه سخت نگیرم به نبودن خدا بی حس می شم.

بی نشون یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ب.ظ

چرا فکر می کنی بدون خدایی؟؟؟ اگه به خدا اعتقاد داری... فکره همچین چیزی رو هم نباید بکنی...چه برسه به گفتنش...

بی نشون یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ب.ظ

من فکر میکنم اینا همش تلقینه...چرا بر عکسشو امتحان نمیکنی؟؟؟هر روز بلند شو و تو آینه به خودت بگو من خیلی خوش بختم...و خدا هم منو خیلی دوست داره...

تا حالا امتحان کردی؟؟؟

بی نشون یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ب.ظ

یه برنامه ای چند وقت پیش تو تلویزیون داشت در همین موارد...خیلی برنامه خوبی بود...حد اقل برای من...که ثابت میکرد خیلی چیزا به تلقین بستگی داره... اگه فکر کن خدا همراهت نیست...خدا واقعا ترکت می کنه...اینو باور داشته باش...

بی نشون یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ب.ظ http://binesho0on.blogsky.com

نمی دونم چرا تصمیم گرفتم یهو اینقدر باهات حرف بزنمو اصلا نمیدونم بهشون اهمیت میدی یا نه؟؟!!!ولی به هر حال زدم...اصلا تو چند سالته؟؟؟بچه داری؟؟؟اگه خواستی به وب لاگه منم میتونی سر بزنی

بی نشون دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ب.ظ http://binesho0on.blogsky.com

چی باعث شده که همچین فکری بکنی؟؟اصلا یه کار کن ...تو این وبلاگ یا مثلا تو یه وبلاگه دیگه چیزهایی رو که باعث میشه این فکرو بکنی رو بنویس...ببین واقعا این قدر برات مهمن...چون گاهی وقتی آدم این مشکلاتو هر روز با خودش تکرار میکنه اینی بزرگ ترو بزرگتر میشن...یا اصلا با شوهرت در موردش حرف بزن!!!

بی نشون دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:49 ب.ظ http://binesho0on.blogsky.com

تو همش آن لاینی؟؟ میخوای من دیگه برات نظر ندم؟؟؟فکر کنم خیلی دلت بخواد...راستی تو فقط یک سال از من بزرگ تری!!!

بی نشون سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ق.ظ http://binesho0on.blogsky.com

خب نگفتی با پیشناهادم موافقی یا نه...آ]ه من اینهمه حرف میزنم...تو هم انگار نه انگار:p ولا قزیه فارقالتحصیل شدنم هم اینه که من یک سال ترکه نحصیل کردم...بعد امثال پیش دانشگاهی خوندم...و میخوام ادامه تحصیل بدم...تو چی دزس میخونی؟؟ جواب سوال قبلیام رو هم بدی هااا!!! فعلا

مرد باران سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:11 ق.ظ http://rainct.blogsky.com

درکت میکنم٬ ولی بی خیال غم دنیا باش عزیز٬ چون اونقدرا ارزش نداره!
موفق باشی...

مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com
http://rainct.blogsky.com

سینوهه سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:47 ب.ظ

سلام گله
آخه ازوقتی ایکیومو فعال کردم ناغافل آیکیوم ازکار افتاد.
بهرحال باز کامنت من یه حال به تو داد ولی تو همون اول به نکاه گیر دادی خب حق داری چون با اسمت تناسب داره و یه ارتبا ط تنگاتنگ.

من آپم دل خوشگلت خواست سر بزن.

ایام به کام

بی نشون سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 ب.ظ http://binesho0on.blogsky.com

خب باشه مثل اینکه دوست نداری راجع بهش حرف بزنی!!!!!!!!
واااای چقدر خندیدم وقتی کامنت قبلیمو خوندم:(((((((((((((((به کسی نگی ها منم رشتم ادبیات بود:دی البته دیگه از الان قراره مترجمی زبان بخونم...!!!!!!

Tini Talker چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:04 ق.ظ http://deadly-space.persianblog.ir

خوب این معلومه که من از هیچ کس جز خودم دستور نمیگیرم...
پس ! هیچی همین!
تو پست پایینی یه چیزی گفتی که هیچ وقت انتظار شنیدنشو نداشتم!
خودت باید خوب بدونی که خدا امکان نداره دوستت نداشته باشه! این جمله یعنی قبول کردن گند و کسافتی که میگی نمی خوایش!
یعنی پذیرفتی رابطه یکطرفه ست......
برای ارتباط جمله هام باید توضیح بدم..اما تازه رسیدم تهران و خستم
به خاطر همین آخرشو اول گفتم

بی نشون چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ق.ظ http://binesho0on.blogsky.com

آره من کنکوره زبان هم دادم... و چون میخواستم غیر حضوری درس بخونم زدم پیام نور....تو چی میخونی؟؟؟تازه من که مثل بعضیا نیستم جواب سوال ندم(شوخی کردم البته)

خب باشی...آپم بکنی بد نیست!!!

نارنج چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:01 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

میدونی؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی دل ما واقعا خوشگله؟قرار بود تو تغییر کنی من موهامو صورتی کردم و حالا دلم میخواد بخوابم چشمام سنگین هستن دلم نمیخواد تنها باشم اما حتما دلم میخواد که بخوابم دلم میخواد که یکی منتظر بیدار شدنم باشه اما اگه هم نبود مهم نیست کاش یکی صبر میکرد تا من بیدار شم به نظرت اگه بیدار شم همه خوشبختی هام تموم میشه یا همه بدبختی هام؟نه منظورم یه خواب طبیعیه نه اینکه خواب زده شده باشم...منظورم یه خواب راحته که خیلی وقته نداشتمش....
معصوم دلم میدونی چی میخواد؟یه میل بلند مثل قدیما در مورد چرایی منفجر شدن ادم های خوشبخت...........
شاید همین کیبورد رختخوابم شه

ماهی خانوم دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 ب.ظ http://mahinameh.blogsky.com

سلام! مادر شوهر هستم خوشحال هستم!
خوبی تو؟ تو بازم می نویسی و خبر نمیدی؟
می دونی چقدر دلم می خواست ازت خبر داشته باشم؟
لابد کلی هم فکر کردی که از دست من و غرغرهامو گیردادنام راحت شدی آره؟!!! متاسفم!
من همچنان دنبالتم!
و می خوام که یا یه روز تو درست بشی
یا منم مثل تو دیوونه شم!
مشکلی که نداره؟!داره؟!!!
شاد باش خانوم گل انقدر این شوهرتو نچزون!
من بازم میام مگه اینکه خودت نخوای...
در پناه حق..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد